سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسا کس که با نیکویى بدو گرفتار گردیده است و بسا مغرور بدانکه گناهش پوشیده است ، و بسا کس که فریب خورد به سخن نیکویى که در باره او بر زبانها رود ، و خدا هیچ کس را نیازمود چون کسى که او را در زندگى مهلتى بود . [ و این گفتار پیش از این گذشت ، لیکن اینجا در آن زیادتى است سودمند . ] [نهج البلاغه]
من یک جوان ایرانی هستم
من یک جوان ایرانی هستم! من می توانم!
  • نویسنده : یک دوست:: 87/5/17:: 8:56 صبح
  • صبر کن! درست اومدی. می دونم شاید یه چیز دیگه رو سرچ کردی به اینجا رسیدی... اما صبر کن! خدایی چند دیقه بشین پای صحبتام کارت دارم. پشیمون نمی شی

    می دونی تو کی هستی؟! یه جوونی که تو دوران اوج غرور و شور و شوق و قدرت و توانایی قرار گرفتی. پس فردا که سنت از 40 گذشت، کمر درد و رعشه ی دست گرفتی، قندت رفت بالا و چه بدونم هزار جور درد و بلا که گریبان گیر همه ی پیرای امروزیه اومد سراغت بهت می گم!

    خودمونیم تحفه که نیستی، تافته ی جدا بافته هم که نیستی، از آسمون هم که نیومدی و از همه مهم تر اولین و آخرین کسی هم که نیستی جوونی رو سپری می کنی! خوب پس چرا هدر میدی؟! همین نیرو و قوای درونیت رو میگم؟! آخه پای اینترنت نشستن و ول گشتن تو سایتای مزخرف و .... به کجا می رسه؟! لذت داره ها! نمی گم لذت

    نداره اما آخه این چه لذتیه که لعنتی همه ی وجودتو صرفش می کنی و وقتتو پاش هدر میدی؟! نه جون من لذت از این بالاتر وجود نداره؟! آخه اینم شد کار؟

    اصلا می دونی چیه؟! منم یکی بودم مثل خودت... نه! بد تر از خودت... میشستم پای نت و ولگردی... چت... راستی چت!!! عشق چت بودم. دنبال دوست میگشتم... هر جورشو که فکر کنی... آقا اصلا من زغال فروش بودم. هزارتای تو و امثال تو رو سیاه می کردم. پاش که برسه از همین چت 100 تا دوست **** برات پیدا می کنم...! هه هه. فکر کردی چی؟ نه! من از این پیرمردایی نیستم که بخوام نصیحتت کنم. من خودم همه ی این راها رو رفتم که بهت میگم. تهش میشی یکی مثل من که عمرشو پای کامپیوتر هدر داده و الآن وقتی برمیگرده پشت سرشو نگاهکی میندازه فقط میتونه یه آه از ته دلش بکشه... و دیگه هیچ!

    وقتی بر میگردم به چند سال پیش نیگا می کنم فقط حسرت ایام گذشته رو می خورم. حسرت اون ایامی رو که به جای چت و دوست یابی و اینجور چرندیات میتونستم برم باشگاه. برم ورزش.. برم تو ورزش انرژیمو خالی کنم. نه که تخلیه انرژی بشما! اتفاقا اگه می رفتم انرژی می گرفتم. سلامت می موندم. الآن به یه جاهایی می رسیدم!

    توی این قرنی که ما زندگی می کنیم اگه دقت کرده باشی سن پیری رسیده به زیر 35 سال! باور می کنی؟! یه کارشناسی می گفت الآن شما جوونا مثل پیرای گذشته می مونید. تمام امراضی رو که اونا تو سن 70 ، 80 سالگی گرفتن رو شما الآن تو سن 20 سالگی با خودتون به یدک می کشید. بنده خدا راست می گفت. الآن برید بیمارستانا و درمونگاها رو نیگا کنید! کم کمش 50 درصد بیمارا جوونای این مملکتن!!! جوونای ایرانی! همشم بر می گرده به خودشون. به کارایی که کردن. یه حدیث از یکی از امامامون داشتیم که مضمون حدیث این بود با گذشت زمان، با گناهای جدیدی که بشر (!) انجام میده، خدا انسان رو به بلاها و بیماری ها و امراض جدیدی مبتلا می کنه... برای مثال بگم همین ایدز! خودتون از من بهتر می دونین از کجا اومده. کدوم گناه باعث پدید اومدنش شده...

    سرتو درد نیارم... تو هم مثل برادر خودم می مونی... مثل خواهر خودم... (هرچند خواهر ندارم!). می خوام هدر نشی... حیف نشی... اینایی که گفتم حقیقته... قصه نیست!..

    پس دست نگه دار... منتظرم باش حالا حالا ها کارت دارم... و اینو بدون که دوست دارم ولی نه به اندازه ای که خدا دوست داره...

    یا حق!

     

     

     


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 1131
    بازدید امروز : 0
    بازدید دیروز : 0
    ..........حضور و غیاب ..........
    یــــاهـو
    ........... درباره خودم ..........
    من یک جوان ایرانی هستم
    یک دوست

    .......... لوگوی خودم ........
    من یک جوان ایرانی هستم
    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........